ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
یاد توکند دل را بیرون زدو چشمانم
از حلقه اشک من لبخند زنی چون گوهر
ای قوت اعضاء و جان من علی اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
مهد تو بجنبانم شاید که صدای تو
بیرون شود و گیرم سختت ببغل اندر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت و نفس مادر
خالی شده آغــــوشـم بنــد آمده انفاســم
چون تیر گلوی تو بنشسته سر حنج
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت و نفس مادر
کی بودی گمان من تو نیز گشایی بال
آهسته شوی دور از چشمم بصفت صرصر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت و نفس مادر
چون خواب خیالی یا رویای نبودی بیش
تا چشم گشودم واخ خالی شده ام بستر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
كابوس فراق تو راه نفسم گیرد
بادست اجل یاری ای کاش کند آخر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
هر ریشه ای اعضایم شیرگشته و در پستان
آماده شده تا نوش فرمایی تو ای دلبر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت و نفس مادر
وقتش نبود مادر تنها بگذاری ام
با مرگ شوی هم آغوش بشتابی به پیغمبر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
دیدی بسیمای بابا مگرای جانان
چون جان بنهادی در دستش زبر داور
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
ای نازنین من سرباز ثاراله
از گمشده پرهیز ننمایی در محشر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
دیدی بسیمای بابا مگرای جانان
چون جان بنهادی در دستش زبر داور
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
ای نازنین من سرباز ثاراله
از گمشده پرهیز ننمایی در محشر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
یاد توکند دل را بیرون زدو چشمانم
از حلقه اشک من لبخند زنی چون گوهر
ای قوت اعضاء و جان من علی اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
مهد تو بجنبانم شاید که صدای تو
بیرون شود و گیرم سختت ببغل اندر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت و نفس مادر
خالی شده آغــــوشـم بنــد آمده انفاســم
چون تیر گلوی تو بنشسته سر حنج
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت و نفس مادر
کی بودی گمان من تو نیز گشایی بال
آهسته شوی دور از چشمم بصفت صرصر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت و نفس مادر
چون خواب خیالی یا رویای نبودی بیش
تا چشم گشودم واخ خالی شده ام بستر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
كابوس فراق تو راه نفسم گیرد
بادست اجل یاری ای کاش کند آخر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
هر ریشه ای اعضایم شیرگشته و در پستان
آماده شده تا نوش فرمایی تو ای دلبر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت و نفس مادر
وقتش نبود مادر تنها بگذاری ام
با مرگ شوی هم آغوش بشتابی به پیغمبر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
دیدی بسیمای بابا مگرای جانان
چون جان بنهادی در دستش زبر داور
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
ای نازنین من سرباز ثاراله
از گمشده پرهیز ننمایی در محشر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
دیدی بسیمای بابا مگرای جانان
چون جان بنهادی در دستش زبر داور
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر
ای نازنین من سرباز ثاراله
از گمشده پرهیز ننمایی در محشر
ای قوت اعضاء و جان من على اصغر
شیرین سخن و شیرین صوت ونفس مادر